آناهيتاي مامان و بابا

36 سالگي من

از اوايل تير ماه هر سال پچ پچ هاي تو با بابايي بخاطر تولد من شروع ميشه تا روز دهم تير ماه بتوني من و سورپرايز كني. امسال هم اين پچ پچ ها سر جاي خودش بود ولي تا به من ميرسيدي دست به كمر نگاه تو چشام مي كردي و مي گفتي : مامان، امسال خبري از تولد و كادو نيست. گفته باشم ها. منم مي گفتم : باشه ولي اگه تصميمت عوض شد حتما كيكم كاكائويي باشه. نري كيك هايي كه خودت دوست داري و بخري. آخه من و تو اصلا سر طعم كيك و شكلات با هم تفاهم نداريم تو كيك ها و شكلات هاي طعم معمولي يا توت فرنگي و مي خوري و من فقط كاكائو  خلاصه اينكه دو روز مونده به تولدم تو و بابايي با هم رفتين بيرون و برام موبايل خريدين. وقتي اومدين خونه ازت پرسيدم: چي برام كادو خريدي...
13 تير 1396

اسباب كشي

يكي از دندون هات شكسته بود و رفتيم پيش دكتر بسيار مهربونت آقاي دكتر پور اسلامي. بعد از معاينه فهميديم بايد عصب كشي بشه. آقاي دكتر زحمت كشيدن و عصب كشي دندون آسيايي ت و انجام دادن. بعد كه برگشتي خونه به بابايي گفتي: بابا رفتم دندون پزشكي و دكتر دندونم و اسباب كشي كرد.  شيرين زبون من ...
12 تير 1396

كوچولوي حاضر جواب من

چند روز تعطيلات عيد فطر با خاله سميرا و عمو آرش و بهار و رعناي نازنين به ديار پدري رفتيم. اين سه روز خانواده بابايي هم باهامون بودن و هر روز طبيعت گردي داشتيم. خدا رو شكر بخاطر بارش فراوون بارون و برف سال گذشته رودخونه ها به راه بود و هوا فوق العاده عالي. طبيعت سرسبز و بكر خوش گذروني هامون و بيشتر و بيشتر مي كرد. از همه بهتر تجربه توي كابين نشستن مزداي عمو فرهاد مهربون و داشتيم. چقدر جيغ زديم و دست زديم و خوش گذرونديم و تو سرشار از هيجان براي اينكه هميشه دوست داشتي ته اين نوع ماشين ها سوار شي عزيزكم. منم كه پايه تو بودم و همراهت. حسابي روي كودك درونم باز شده بود. خدا حفظت كنه مادري. در ضمن كوه پيمايي هم داشتيم. اينقدر كه تو رفتن به ...
12 تير 1396
1